#مداد الن البرگ رضی هیرمندی روزی روزگاری مدادی بود یک مداد کوچولوی تنها ، همین و بس. او مدتها گوشه ای افتاده بود تا اینکه یک روز تکانی به خود داد و کمی لرزید. راه افتاد و بنا کرد به نقاشی. پسری کشید به اسم بانجو، بانجو گفت: برای …
مطالعه بیشتر »#مداد الن البرگ رضی هیرمندی روزی روزگاری مدادی بود یک مداد کوچولوی تنها ، همین و بس. او مدتها گوشه ای افتاده بود تا اینکه یک روز تکانی به خود داد و کمی لرزید. راه افتاد و بنا کرد به نقاشی. پسری کشید به اسم بانجو، بانجو گفت: برای …
مطالعه بیشتر »