#اگر_آدم_برفی_ها_آب_نشوند
نوشته: سید علی شجاعی
تصویر: الهه طاهریان
انتشارات: نیستان
گروه سنی: +۴
امتیاز کتابستان: پنج از پنج ستاره
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
بچههای روستا مدتهاست که مشتاق و منتظر چشم به آسمان دوختهاند تا برف ببارد.
برفی درست و حسابی تا در میدان روستا بزرگترین آدم برفی که بشود را بسازند.
حالا وقتش بود دخترها و پسرها جمع شدند، سطل سطل برف آوردند، کوبیدند، انباشتند و روی چهارپایه رفتند تا بلندقدترین آدم برفی را بسازند. محبوب ترین داشتههایشان مثل مروارید، گردنبند و شال گردن نو را به آدم برفی آویختند. گرسنگی، خستگی و سرما را تحمل کردند اما بلاخره تمام شد: بزرگترین آدم برفی در میدان روستا.
فردا صبح اهالی روستا با فریادهای آدم برفی بیدار شدند که از غارغار کلاغها شکایت داشت، گرسنه بود و گرمش شده بود…
اهالی روستا و بزرگترها چه باید می کردند؟ گوش به فرمان آدم برفی ساخته شده توسط بچه ها میشدند یا نه؟
#مفاهیم_اصلی
اشتیاق/ انتظار/ آرزو
صبر/سازش/سکوت
مدارا/ مسامحه/ تسلیم
تثبیت/ تغییر/تاوان/جبران
مسئولیت/ مساله
دیکتاتور/ وحدت
#تکنیکهای_کاربردی
آرزواندیشی
خام اندیشی
محافظه کاری
سلطه پذیری
دیکتاتورسازی
اثر پذیری / استثمار / رابطه ارباب و برده
ساختن/ ویران کردن
هزینه/ فایده
عاقبت سنجی
سید علی شجاعی در داستانی نمادین از تجسمبخشی به یک رویای مشترک سخن می گوید. همراهی و همکاری کودکان روستا برای تحقق یک آرزوی شیرین«ساختن» بزرگترین آدم برفی .
کودکان هرچه دارند در طبق اخلاص می گذارند تا بزرگترین و زیباترین آدم برفی دوران را بسازند و خیلی زود دست ساختهی آنها فرمانروا و دیکته کننده اوامر به انها می شود. اوست که از کودکان روستا جان گرفته و حالا برای بقایش، جان و مال مردم روستا را می گیرد و حتا مانع حضور بهار و خورشید میشود. آدم برفی توانسته بر آدمهای واقعی سازندهاش حاکم شود.
چگونه یک آدم برفی می تواند از هیچ به همه چیز برسد؟ سوالی مهم در باب فلسفه قدرت.
مکاتب فلسفی و سیاسی شکلگیری قدرت و خارج شدن از مرزها را تبیین می کنند و ما اکنون با داستانی ساده و آشنا روبرو میشویم که دگردیسی آرزو به یک نفرین سیاه، سرد و تاریک را نشانمان می دهد. اینکه چگونه دیکتاتورها ساخته می شوند از سکوت و تسلیم ما قدرت می گیرند و آنقدر بزرگ میشوند که حق حیات و ممات ما به اشارهی آنها بستگی خواهد داشت.
دیکتاتورها میتوانند لذت ساختن و اشتیاق همراهی را مسخ کنند اما چگونه؟ با سکوت و پذیرش و تسلیم سازندگانشان.
در این داستان به سیالیت ترس میان مردم اشاره شده است. اینکه ترس و پذیرش وقتی از طرف بزرگان و عقلای جامعه اتفاق بیفتد مثل گلوله برفی در جامعه منتشر و تبدیل به بهمن تسلیم و استثمارپذیری میشود. زمانی یک مساله ساخته و به گره کور بدل می شود که مصلحت اندیشی عقلا و اصحاب تفکر به جای حلمساله قرار گیرد و این فرآیند می تواند حتا خورشید را از یک سرزمین براند.
امتیاز من به ایده، پرداخت نمادین و بی حاشیه، تصویرگری ساده و موجز برای نشان دادن فرایندها، کیفیت فنی چاپ پنج ستاره درخشان است.
برای آمدن نور و رفتن زمستان آدم برفی هایی که خودمان ساختیم فقط باید دست بر زانوی خود گذاشته و خودمان برخیزیم. آرزوهای کودکانه حق ماست اما بلوغ عاقبت اندیشی و بحران زدایی مسئولانه وظیفه ماست.
سحر سلطانی