این همه تلق وملق /نویسنده:سرور کتبی/ تصویرگر: علیرضا گلدوزیان

 

#این_همه_تلق_وملق
سرور کتبی
علیرضا گلدوزیان
بزی آشپز که در بازار برای اهل محل هر روز شله قلمکار بار می گذارد گوشتکوب به تغار می کوبد تلق و ملق راه می اندازد، دنبه آب می کند و بوی چرب و مجرب به پا میکند و اهل بازار صف می کشند برای خرید آش ؛ شلوغ و شلغ می شود همسایه ای دارد دایم در حال غر غر از صدا و بو وشلوغی که نمی تواند از صبح تا شب دمی بیاساید. بز بی توجه به غرغرهای درخت همسایه آش اش را می پزد تا اینکه یک روز هیچ صدای غری نمی شنود وقتی از درخت و غرهایش خبری نشد بز حکایت ما از سگ قصاب پرسید چرا درخت غر نمی زند پاسخ می شنود: چه بهتر! از گربه نجار و پشه رقاص هم می پرسد و می شنود: چه بهتر!
بزی خودش می رود سراغ درخت همسایه ببیند چه خبر است؛ می بیند درخت سر در گریبان خودش ساکت نشسته و غر نمی زند. کمی فکر می کند و دستی به تنه اش کشیده و می پرسید: تا حالا کسی بهت گفته خیلی بلندی؟ خیلی محکمی؟ خیلی قشنگی؟ درخت آهی کشیده و می گوید : نه . هیچ کس و می زند زیر گریه.
بزی آشپز ما می رود سراغ گربه نجار یک کاسه پر از آش و یک درخت خشکیده می برد پیش او ؛ ازش می خواهد دو تا نیمکت محکم بسازد بگذارد زیر درخت و کاسه آش هم مزدش.
نیمکت ها رفتند زیر سایه درخت غرغرو. از فردا حیوانات که می آمدند آش بخرند روی نیمکت در سایه درخت می نشستند و آش می خوردند و حسابی به به می گفتند از سایه بلند درخت زیبا.
درخت :این همه شلوغ و شلغ ، وای چه روز خوبی!

قصه دو زبانه «این همه تلق و ملق» به مهمترین اصول حیاتی بشر اشاره دارد «نیاز به دیده شدن» ،«نیاز به شنیده شدن» ،«نیاز به تحسین و تایید»، در محلی که هرکس سرش به کار خود گرم است تنها موجود غرغرو کسی است که پایش به خاک اسیر است نه حرکتی دارد و نه تغییری می چشد. تنها تغییرها صدا گوشتکوب ته تغار است و بوی چرب دنبه و رفت و امد اهالی برای خرید آش. او هیچ نقشی در این آمد و رفت ندارد با ان قد رعنا و تنه محکم وسبزی و زیبایی هیچ زبان تحسین گری نمی بیندش، کشفش نمی کند، قربان صدقه اش نمی رود. غم نادیدنی بودن را فریاد می زند و نارضایتی از در حاشیه بودن را غرغر می کند.
وقتی بز دانای شله قلمکار ما برایش آشی می پزد تا اهالی محل را بکشاند به دنیای کشف ناشده درخت ؛ کمک می کند تا خورشید برایش جور دیگری بتابد و تولدی دوباره پیدا کند و همه ی اعصاب خوردکنی های دیروز می شود زیبایی فردای زندگی او.
این قصه بدون هیچ پیام مستقیم و نصیحت گونه ای یادمان می آورد ما مسئول همدیگریم. به غرغرهای هم عادت نکنیم. سکوت و یاس و افسردگی اطرافیان را ببینیم و در برابرش مسئول باشیم. سرمان به کار خودمان و دوزار ده شاهی درآمدمان نباشد. وقتی حال همسایه مان خوب باشد چراغ خانه اش روشن باشد و لبش به لبخند باز شود حال ما هم خوب تر می شود. گفتگوها این حکایت بسیار کوتاه و موجز است اما پتانسیل خوبی برای توقف و گفتگو انگیزشی با بچه ها و تحلیل مساله و ارائه راه حل دارد. نمره من به محتوا و جملات و گنجینه لغات و ضرب آهنگ قصه پنج از پنج است. اما تصویر پردازی می توانست بهتر باشد و رمز آلودتر.
رکن اساسی داستان این همه تلق و ملق ادراک تفکر مراقبتی در دل زندگی اجتماعی است. پرسیدن و بی تفاوت نبودن. با کمترین هزینه های اشتراکی به حال خوب جمعی رسیدن، همدیگر را دیدن و شنیدن، چیزی که جامعه امروز ایران به شدت تشنه آن است.

سحرسلطانی

امتیاز منتقد

تالیف
انتقال مفاهیم
تصویرپردازی
کیفیت نشر (کاغذ و رنگ)
ایده نو

امتیاز نهایی

امتیاز کاربر ۱٫۲۸ ( ۲ آراء:)

درباره سحر سلطانی

سحر سلطانی دانش آموخته دکتری فلسفه تربیت خوارزمی تهران، تسهیلگر فلسفه برای کودکان، نویسنده و مدرس. عضو هیئت مدیره چهارمین دوره انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران.

پیشنهاد ما به شما

ستاره ای برای همه / نویسنده و تصویرگر: افلین یاختمان/ مترجم: فواد صادقیان

ستاره‌ای برای همه Een Ster Vooi iedereen نویسنده و تصویرگر: افلین یاختمان Evelien Jagtman مترجم: …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *